مقدمه: از نظرگاه جغرافیای سیاسی پسامدرن، هویت سرزمینی به مثابه متن در درون مجموعهای از عناصر نظام یافته ذهنی تحت گفتمان شکل میگیرد و پس از آن در گرهگاهی به نام «فضا» نمود عینی مییابد. به بیان دیگر هویت عینیت یافته در سرزمین، حاصل مجموعهای از روابط انتظام یافته توسط قدرت سیاسی است که در مقطع خاصی از تاریخ وجود عینی بنام سرزمین را معنا میبخشد. در این راستا در تاریخ ایران باستان نخستین بار حکومت ساسانیان برای برای ساخت هویت سرزمینی از دستگاه ایدئولوژیک آیین زرتشت برای ایجاد وحدت سرزمینی استفاده نمودند. در این پژوهش کوشش شده چگونگی مفصلبندی عناصر آیین زرتشت در ایجاد فرآیند بینالاذهانی، حس تعلق سرزمینی در مردم در عصر ساسانیان واکاوی شود.
نتیجهگیری: در این دیدگاه، نقشآفرینی سیاسی رهبران فره ایزدی نقش بسزایی در ساخت بهینه حکومت، مرز، سرزمین و هویت داشته است. همچنین برای پیریزی مدیریت سیاسی متمرکز حکومت ساسانی به گونهای آن را از آموزههای اوستا بازنمایی مینماید که در آن سرزمین یکپارچه ایرانویچ با قدسیت، درهم میآمیزد و روح جمعی را بنیان مینهد. در این دوره ذیل گفتمان دین رسمی گونهای از غیریتسازی شکل گرفت که در طی آن ایران، عنوان نمودگاه اندیشه اهورایی در نسبت متفاوت با «انیران» قرار گرفت و رسالتی به قدرت سیاسی تفویض شد که قادر باشد هویت قدسی متناسب با الهیات زرتشتی را پرورش دهد و اهریمنان داخلی و خارجی را از این هویت اصیل بزداید.