اصطلاح علوم جغرافیایی رفته رفته به ساختاری علمی در قالب دانشکدههای علوم جغرافیایی تغییر شکل داده و نظام آموزشی ایران با تکیه بر چنین ساختاری متکفل تحول در دانش جغرافیا میشود. بدون شک تحول در دانش جغرافیا تنها نمیتواند به یک شکل ساختاری معطوف باشد و اگر خواستار تغییر در بنیادهای معرفتی در این دانش نباشیم تغییر عمده وثمر بخشی که بتواند در حوزه دانش تمدنی نقش آفرینی کند، رخ نخواهد داد.کوهن (1962: 197) معتقد است پیشرفت دانش بشری بیشتر مدیون تغییر در پارادایمهای هر دانش بوده است و نه در تخصصی شدن آن والبته این گزاره معطوف به تغییرات معرفت شناسی در حوزههای دانشی است. اگرجغرافیا را دانش انسان، محیط و رابطه بین آن دو بدانیم، اکنون این پرسش اساسی را میتوان مطرح ساخت که کدام بخش از این سه رکن میتواند تحول اساسی را در پارادایمهای جغرافیایی پدید آورد.این مقاله که بر گرفته از یک طرح پژوهشی در دانشگاه اصفهان است سعی دارد به استناد یک روش تحلیل مفهومی (سینماتیک) از روند تاریخی تغییرات پارادایمهای تاثیرگذار در حوزه دانش جغرافیا پاسخگوی چنین پرسشی باشد نتایج حاصل از این بررسیها نشان میدهد که سیر تحول وتغییر مفهوم انسان در جغرافیا میتواند نقشه راه تحول در این دانش را به خوبی برما معلوم و نقش بنیادی این مفهوم در تحول دانش جغرافیا را مستند سازی نماید. تحول در مفهوم انسان در جغرافیای ایران وقتی میتواند در حوزه تمدنی تاثیر گذارباشد که برگرفته از تفکر نبوی ودر قلمرو" فضای قدسی " باشد.